کد مطلب:314036 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:217

تا شب تاسوعا مرضش ادامه داشت
یكی از وعاظ و مبلغین مشهد، به نام حاج شیخ محمدرضا اعدادی، نقل كردند:

در سال 1378 قمری فرزندم داشتم كه دو سال و نیم از عمر او می گذشت. اما یك سال بود كه مریض بود و من از بردن مكرر او نزد دكتر و مداوای وی خسته شده بودم. در همان سال به حج مشرف شدم، و پس از مراجعت، چون بچه را همچنان مریض دیدم، او را نزد دكتر بردم. گفت: چشم چپ او كور شده و چشم راست او نیز تا چند روز آینده كور می شود. مادرش تا این حرف را از دكتر شنید، خیلی ناراحت شد. چرا كه می دید بچه اش، علاوه بر كسالت قبلی، بینایی خود را هم از دست داده است، و لذا تا به صبح نخوابید و گریه كرد.

فردای آن روز به چند دكتر دیگر مراجعه كردیم؛ همه همان حرف را تأیید كردند. آخرالأمر به دكتر چشم پزشك، آقای قریشی، مراجعه كردیم و وی چنین گفت: چون می خواهم به تهران بروم و تا بعد از عاشورا در آنجا خواهم ماند، دارویی موقت به شما می دهم، در چشم راست طفلتان بچكانید تا چشم را به یك حالت نگه دارد؛ پس از مراجعت از تهران شاید بتوانم معالجه كنم، اما چشم چپ وی قابل معالجه نیست.

اول ماه محرم بود و من و مادرش هر دو سخت ناراحت بودیم. در این بین متوسل به آقا قمر بنی هاشم علیه السلام شدیم و من نذر كردم كه اگر ان شاءالله فرزندم تا روز عاشورا خوب شد، یك گوسفند در راه آن بزرگوار ذبح بكنم. مرض تا شب تاسوعا ادامه داشت و فرزندم حتی قادر به حركت یا نشستن نبود. اما ظهر روز عاشورا كه به منزل رفتم دیدم كه بچه بحمدالله سالم و مشغول بازی كردن است. چشمهایش هم سالم شده، و فقط خال سفید مختصری در چشم او باقی است كه الان هم كه حدود 7 سال می گذرد هنوز آن خال سفید در چشم او باقی است و مكرر گفته ام كه این، علامتی است تا اینكه وقتی بزرگ بشود بداند كه چشم او، بلكه سلامتی او، مرهون عنایت حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام است و آن حضرت را فراموش نكند. [1] .



[ صفحه 429]





دید در خون تا شه دین پیكر عباس را

زد به سر بنهاد بر زانو سر عباس را



خون به جای اشك جاری كشت از چشم حسین

غرقه در خون دید تا نخل قد عباس را



شد فرات از دیده اش تا بر لب شط فرات

دید آن خشكیده لب چشم تر عباس را



تشنه كامیهای اطفال حرم رفتش ز یاد

دید خشكیده چون آن شه حنجر عباس را



فرق او چون واژگون دید و دو دست او جدا

گفت قسمت شد اسیری خواهر عباس را [2] .




[1] فرج بعد از شدت، ص 160.

[2] سروده ي ناشناس.